با خاطراتم بمان مارتا

ساخت وبلاگ
سلام مارتا شب بخیر،

انگشتهام درد میکنه اما باید برات بگم که امروز  رفتم اردوی کهکرون تو راه سپیدان.

 روز قبل از فاطمه معلم دعوت کرده بودم  بیاد صبح اومد و با فهیمه و آقای راننده رفتیم.

با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 151 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:52

برادر کوچکش را دوست داشت هر چند اذیتهایش گاهی اورا خیلی عصبانی میکرد باز بخودش میگفت عیبی ندارد مامان میگوید همینکه به مدرسه برود عاقل میشود! اما ایندفعه نمیتوانست اشتباهش را نادیده بگیرد! پای آبرو در با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 152 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:52

مدیر خوابگاه روز قبل گفته بود یک جای خالی در طبقه ی دانشجویان داریم خوابگاه نوساز و قشنگی بود بعد از کلی وقت گذاشتن و دیدن خوابگاههای خصوصی با موکتهای سوخته، قیافه های متفاوت، موجه و غیر موجه بالاخره با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 152 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:52

جشن گامپاتی بالا بود توی محوطه مجسمه را گذاشته بودند تقریبا هر محله ای گامپاتی داشت البته همه همشکل اندامی شبیه انسان اما با چهار دست و سری شبیه سر فیل موجود عجیبی بود هر چند آنجا هیچ چیز عجیب نبود . با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 158 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:52

انتی زری را خیلی دوست داشتی اهل ساوه بود تصویری که ازش در ذهنت به جا مانده زن جوان خوش اندامی هست با موهای شلال خرمایی رنگ یا همون قهویی روشن که همیشه عینک آفتابیش رو مثل تل روی موهاش میزد،عینکش درشت با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 148 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:52